جبر و اختیار (1)

با سلام و احترام،

من نعنا مشایخی هستم. اینجا رادیو فرکتال است و شما در حال خواندن اپیزود یازدهم از فصل دوم «در تکاپوی انسان شدن» هستید. عنوان این اپیزود «جبر و اختیار» است.

واقعیت این است که برای تهیه‌ی این اپیزود زمان بسیار زیادی را صرف تحقیق و مطالعه کردم، زیرا موضوعی به غایت مهم، عمیق و چالش‌برانگیز است. از شما درخواست می‌کنم تا پایان این اپیزود را بدون پیش‌داوری و تعصب بشنوید. در نهایت، این تنها یک دیدگاه است که می‌توانید با آن موافق یا مخالف باشید.

ما انسان‌ها همواره خودمان را موجوداتی دارای اختیار کامل می‌پنداریم، اما در طول تاریخ، افرادی بوده‌اند که به این اصل اختیار با تردید نگریسته و آن را به چالش کشیده‌اند. در این اپیزود، دیدگاه این افراد را از چهار منظر بررسی می‌کنیم: فلسفه، تفکر سیستمی و سیبرنتیک، نوروساینس (علوم اعصاب) و عرفان.

۱. منظر فلسفی

نخستین کسانی که جبرگرایی را به‌طور جدی مطرح کردند، فیلسوفان بودند و مهم‌ترین آن‌ها باروخ اسپینوزا بود. اسپینوزا معتقد بود که انسان صرفاً حاصل گذشته‌ی خود است: با یک ژنتیک مشخص به دنیا می‌آید، سپس تحت تأثیر تعلیمات خانوادگی، فرهنگی، مذهبی و اجتماعی قرار می‌گیرد که هیچ‌کدام از آن‌ها انتخاب خودش نبوده‌اند. به باور او، هر انسانی در هر لحظه، نتیجه‌ی مجموع آنچه آموخته و به ارث برده عمل می‌کند و این با آزادی و اختیار واقعی منافات دارد.

جبرگرایان اسپینوزایی می‌گویند: اگر من با دقیقاً همان ژنتیک، همان والدین، همان آموزش‌ها و همان تجربیات فرد دیگری به دنیا آمده بودم، در همین لحظه دقیقاً همان کاری را می‌کردم که او انجام داده است. اسپینوزا تأکید داشت که ما آزادی عمل نداریم و تنها «احساس» اراده داریم؛ یعنی پس از انجام یک عمل، احساسی به ما دست می‌دهد که گمان می‌کنیم خودمان با اراده‌ی آزاد آن را انتخاب کرده‌ایم.

جهان، جهانی علیتی است. هر عملی که انجام می‌شود، تحت جبر علل پیشین است. مثلاً اگر همین لحظه تصادف کنم، این تصادف یک علت ندارد، بلکه بی‌نهایت علت در همگرایی با یکدیگر آن را رقم زده‌اند. حتی اگر سرعت بالای من یکی از علل باشد، خود این سرعت بالا نیز علل متعددی دارد: عجله داشتم، چون دیر راه افتادم، چون کلیدم را پیدا نکردم یا خواب ماندم؛ و هر کدام از این‌ها نیز علل پیشین خود را دارند. در لحظه‌ی تصادف، من هیچ گزینه‌ی دیگری جز تصادف کردن نداشتم. حتی اگر دلایل روان‌شناختی هم در میان باشد (مثلاً استرس گرفتن هنگام عجله)، آن هم معلول ژنتیک، آموخته‌ها و تجربیات من از کودکی تا امروز است.

جبرگرایان اسپینوزایی معتقدند اگر ریشه‌ی هر اتفاقی را دنبال کنیم، تا بیگ‌بنگ عقب می‌رویم؛ یعنی این اتفاق از همان لحظه‌ی آغاز کیهان در زنجیره‌ی علیت قرار داشته است.

۲. منظر تفکر سیستمی و سیبرنتیک

در تفکر سیستمی نیز اصل علیت تأیید می‌شود. جهان یک سیستم خودسازمان‌ده و خودگردان است که از طریق مکانیزم‌های بازخورد و اصلاح، در مسیر تکامل حرکت می‌کند و مدام به ویژگی‌ها و توانایی‌های نوظهور خود می‌افزاید. مثلاً در شکل‌گیری سیاره‌ای مانند زمین، ابتدا موجودات تک‌سلولی با همکاری و بازخورد به یکدیگر، موجودات چندسلولی پیچیده‌تری خلق کردند و این فرآیند همچنان ادامه دارد.

جهان دارای قوانین طبیعی و نیروهای بنیادین خود (گرانش، نیروی هسته‌ای قوی و ضعیف، الکترومغناطیس) است و ذرات و موجودات از طریق این نیروها با یکدیگر برهم‌کنش می‌کنند و ویژگی‌های سیستم را بروز می‌دهند. هر جزء در این سیستم، در یک نظم مشخص نقش خود را ایفا می‌کند؛ مانند ماشینی عظیم با بی‌نهایت چرخ‌دنده که حرکت هر کدام دقیقاً با حرکت کلی سیستم هماهنگ است. اگر یک چرخ‌دنده اکنون می‌چرخد، به دلیل چرخش میلیاردها چرخ‌دنده‌ی دیگر است. در تفکر سیستمی، همه‌ی پدیده‌ها هم علت پدیده‌های دیگرند و هم معلول آن‌ها.

۳. منظر نوروساینس (علوم اعصاب)

در دهه‌های اخیر، علم نوروساینس با همگرایی فیزیک، روان‌شناسی و فیزیولوژی اعصاب پدید آمده و به ما نشان داده است که سلسله‌ی اعصاب چگونه به ادراک، شناخت و رفتار انسان منجر می‌شود.

در سال ۱۹۸۳، بنجامین لیبت آزمایشی انجام داد که در آن افراد باید هر زمان که خواستند اهرمی را فشار می‌دادند و لحظه‌ی دقیق تصمیم را به خاطر می‌سپردند. نتایج نشان داد که فعالیت الکتریکی مغز حدود ۳۵۰ میلی‌ثانیه پیش از آگاهی فرد از تصمیم خود آغاز می‌شود؛ یعنی تصمیم ابتدا در مغز گرفته شده و سپس فرد فکر می‌کند خودش تصمیم‌گیرنده بوده است.

سال‌ها بعد، جان‌دیلن هایز در مؤسسه‌ی ماکس پلانک با تجهیزات پیشرفته‌تر آزمایش را تکرار کرد. نتایج حیرت‌انگیز بود: تا هفت ثانیه قبل از آگاهی فرد از تصمیم، فعالیت مغز آغاز شده و حتی می‌شد پیش‌بینی کرد که فرد کدام دکمه را خواهد فشرد. مغز بر اساس اطلاعات پیشین و پیش‌بینی آینده تصمیم می‌گیرد و انسان پس از چند ثانیه تازه احساس می‌کند که در حال تصمیم‌گیری است.

عصب‌شناس دیگری به نام دین بونومانو در کتاب «مغز شما یک ماشین زمان است» می‌گوید مغز مانند کامپیوتری است که از داده‌های ذخیره‌شده در ناخودآگاه و پیش‌بینی آینده استفاده می‌کند، تصمیم می‌گیرد و سپس احساس «فاعل بودن» را به فرد می‌دهد.

احساس اراده آزاد، مکمل توانایی تخیل و تصویرسازی انسان است؛ انسانی که می‌خواهد آینده را تصور کند، ابتدا باید باور کند که «می‌تواند» آن را خلق کند.

۴. منظر ریاضی و شبیه‌سازی

ریاضیدان دانشگاه کمبریج، جان کانوی، بازی‌ای به نام «بازی زندگی» (Game of Life) طراحی کرد که با تنها سه قانون بسیار ساده روی صفحه‌ی شطرنجی اجرا می‌شود:

هر سلول با دقیقاً سه همسایه زنده می‌ماند و تولیدمثل می‌کند.

هر سلول با کمتر از دو یا بیشتر از سه همسایه می‌میرد (تنهایی یا ازدیاد جمعیت).

در خانه‌ی خالی با دقیقاً سه همسایه، سلول جدیدی متولد می‌شود.

با اجرای این بازی تا ده‌ها هزار مرحله، ساختارهای بسیار پیچیده، منظم و تکامل‌یافته شکل می‌گیرند که رفتارهایی کاملاً مشابه موجودات زنده نشان می‌دهند: تولیدمثل، تغذیه، همکاری، رهبری، حمایت از ضعیفان، خشم، مرگ و حتی رفتارهای غریزی. نکته‌ی شگفت‌انگیز این است که بازیگر هیچ دخالت مستقیمی در این پدیده‌ها ندارد؛ همه چیز صرفاً نتیجه‌ی اجرای بی‌اغماض سه قانون ساده است. این دقیقاً نشان‌دهنده‌ی خودسازمان‌دگی و جبر قانون‌مند جهان است.

۵. منظر عرفان

عارفان بزرگی مانند نیسارگاداتا ماهاراج و کریشنامورتی نیز انسان را فاعل مستقل نمی‌دانند. نیسارگاداتا تأکید می‌کرد که انسان پس از وقوع عمل، احساس فاعلیت می‌کند؛ اتفاقات خودبه‌خود رخ می‌دهند و هر اتفاقی معلول همه‌ی اتفاقات پیشین و علت همه‌ی اتفاقات بعدی است. کریشنامورتی می‌گفت انتخاب، نتیجه‌ی تعارض و بی‌نظمی در ذهن است. ذهنی که در صلح و هماهنگی کامل با لحظه‌ی حال باشد، اصلاً در موقعیت انتخاب قرار نمی‌گیرد و مقاومتی ندارد؛ بنابراین نیازی به تصور اراده هم احساس نمی‌کند. او با صراحت می‌گفت: «جهان پر از فعل است، نه فاعل». وقتی راه می‌روم، فعل راه رفتن وجود دارد، اما «راه‌رونده» وجود ندارد؛ تمام کیهان در این راه رفتن مشارکت دارد.

جمع‌بندی این چهار منظر

از مجموع دیدگاه‌های فلسفی، نوروساینس، تفکر سیستمی، شبیه‌سازی‌های ریاضی و عرفان به این نتیجه می‌رسیم که انسان در انجام افعال، اراده‌ی آزاد به معنای رایج ندارد. همه چیز در یک چرخه‌ی علیتی عظیم رخ می‌دهد و تنها ویژگی خاص انسان این است که می‌تواند «احساس فاعلیت» و «احساس اراده» داشته باشد؛ احساسی که مکمل توانایی منحصربه‌فرد او در تخیل و تصویرسازی آینده است.

سؤالات مهمی که در اپیزود بعدی پیگیری خواهیم کرد

پس اراده و اختیار انسان دقیقاً در کجاست؟

اگر در انجام اعمال اراده‌ی آزاد نداریم، تفاوت انسان با سایر موجودات چیست؟

چرا هزاران سال گفته‌اند فقط انسان دارای اختیار است؟ این اختیار در چه حوزه‌ای وجود دارد؟

اگر هر کسی هر کاری می‌کند به‌خاطر جبر گذشته است، چگونه باید در جامعه رفتار کنیم؟ آیا دیگر کسی مسئول اعمالش نیست؟

تفاوت جبرگرایی با باور به «سرنوشت از پیش تعیین‌شده» چیست؟ آیا این دو یکی هستند یا تفاوت بنیادینی دارند؟

تا اپیزود بعدی شما را به خدا می‌سپارم و امیدوارم در ادامه‌ی این مبحث مهم جبر و اختیار همراه من باشید.

۰
از ۵
۰ مشارکت کننده

جستجو در مقالات

رمز عبورتان را فراموش کرده‌اید؟

ثبت کلمه عبور خود را فراموش کرده‌اید؟ لطفا شماره همراه یا آدرس ایمیل خودتان را وارد کنید. شما به زودی یک ایمیل یا اس ام اس برای ایجاد کلمه عبور جدید، دریافت خواهید کرد.

بازگشت به بخش ورود

کد دریافتی را وارد نمایید.

بازگشت به بخش ورود

تغییر کلمه عبور

تغییر کلمه عبور

حساب کاربری من

سفارشات

مشاهده سفارش

سبد خرید