ما گناهکار نیستیم، ما شناگران اقیانوس نسبیت و زمانیم!

 درود به شما همراهان گران‌قدر.

من نعنا مشایخی هستم و این نوشتار، نسخهٔ مکتوب و رسمی اپیزود ششم از مجموعهٔ «در تکاپوی انسان شدن» است. از همراهی و حمایت بی‌دریغ شما سپاس‌گزارم و از شما دعوت می‌کنم این متن را با هر که گمان می‌کنید شنیدن یا خواندن آن می‌تواند گامی در جهت ارتقای کیفیت زندگی‌اش باشد، به اشتراک بگذارید؛ زیرا اعتقاد راسخ دارم که بهبود درون هر یک از ما، به بهبود کل حیات بر این کرهٔ خاکی یاری می‌رساند.

در اپیزود پیشین بررسی کردیم که چرا شناخت حقیقی و اصیل احساسات از اهمیت بنیادین برخوردار است؛ چرا ما اغلب افکار را با احساسات یکی می‌پنداریم و چرا در گذر سال‌ها از این خروجی طبیعی دستگاه عصبی و مغزی خود دور افتاده‌ایم. اکنون می‌خواهیم به شناسایی دقیق‌تر احساسات بپردازیم.

دکتر دیوید هاکینز، در جدول مشهور سطوح آگاهی، احساسات انسانی را دسته‌بندی کرده است. من نیز در این نوشتار از یافته‌های ایشان بهره می‌گیرم و هرگاه لازم باشد، از پژوهش‌های برجستهٔ دیگر در حوزهٔ روان‌شناسی و عصب‌شناسی برای روشن‌تر شدن موضوع کمک خواهم گرفت.

پایین‌ترین سطح در این جدول، متعلق به احساس شرم و گناه است. این دو، شکل خاصی از ترس هستند؛ ترس از «بد بودن»، ترس از «خطاکار بودن». احساس گناه همواره از باور به یک خطا یا اشتباه سرچشمه می‌گیرد؛ چه این خطا واقعی باشد و چه صرفاً توهمی ذهنی. اگر تنبیه از بیرون تحمیل نشود، ذهن آن را به صورت خودتنبیهی درونی بروز می‌دهد. احساس گناه، همراه همیشگی تمام احساسات منفی دیگر است و از همین رو، هرجا ترس باشد، ردپایی از گناه نیز دیده می‌شود.

اگر در لحظه‌ای فکر یا خاطره‌ای ما را دچار احساس گناه کند و در همان حال، قدرت ماهیچه‌ای ما با روش کینزیولوژی اندازه‌گیری شود، بلافاصله ضعف ماهیچه‌ای، عدم تعادل بین نیمکره‌های چپ و راست مغز و اختلال در جریان انرژی مراکز حیاتی بدن مشاهده خواهد شد. طبیعت و قوانین زیستی بدن به روشنی به ما اعلام می‌کنند که احساس گناه، احساسی مخرب است.

با این حال، پرسش مهمی باقی می‌ماند: اگر احساس گناه مخرب است، چرا در بسیاری از فرهنگ‌ها و نظام‌های تربیتی ستایش می‌شود و حتی به عنوان نشانه‌ای از وجدان بیدار تلقی می‌گردد؟

احساس گناه، در ذهنی که هنوز به بلوغ نرسیده، جایگزینی برای واقعیت است. این احساس به ما آموخته شده تا ظاهراً جلوی تکرار اشتباه را بگیرد؛ همچون معلمی سخت‌گیر که با ایجاد حس ناخوشایند، می‌خواهد ما را از خطا بازدارد. اما در عمل، نود و نه درصد موارد احساس گناه هیچ ارتباطی با واقعیت عینی ندارند. سربه‌زیرترین، مظلوم‌ترین، نجیب‌ترین و پاکدامن‌ترین افراد، اغلب بیشترین بار این احساس را بر دوش می‌کشند.

احساس گناه در حقیقت، محکومیت و بی‌اعتبار ساختن خویشتن و ارزش ذاتی خود به عنوان یک انسان است. این احساس، همانند ترس، به شدت شایع است و حتی مستقل از رفتار واقعی ما می‌تواند وجود داشته باشد. بخشی از ذهن ما دائم اعلام می‌کند که «باید کار دیگری انجام می‌دادیم» یا «باید آن را بهتر انجام می‌دادیم». در هر لحظه و در هر کاری که هستیم، مقایسه با یک حالت ایده‌آل‌تر، یک احساس گناه پنهان در ما ایجاد می‌کند. ما میان ترس از زیستن و ترس از مردن، در چرخهٔ مداوم گناه گرفتار می‌شویم و رهایی را در سرکوب، مهار، فرافکنی یا فرار از آن جستجو می‌کنیم. اما بی‌توجهی و مقاومت در برابر آن، مشکلی را حل نمی‌کند.

احساس گناه به صورت خودتنبیهی بروز می‌یابد: حوادث ناخوشایند، از دست دادن شغل یا رابطه، بیماری، خستگی مزمن و ده‌ها شکل دیگر که ذهن برای جلوگیری از تجربهٔ شادی، سرور و حس زنده بودن طراحی کرده است. گناه، نمایندهٔ مرگ است، همان‌گونه که عشق نمایندهٔ حیات.

در جدول سطوح آگاهی، گناه پایین‌ترین انرژی را دارد. این احساس، بخشی از «خود کوچک‌تر» ماست و نشان‌دهندهٔ پذیرش باورهای منفی دربارهٔ خویشتن است. با یک انتقاد کوچک از دوست یا آشنا، شادی یک روز ما نابود می‌شود. گناه، انکار معصومیت فطری ماست و ریشهٔ بسیاری از بیماری‌های جسمی و روانی از همین‌جاست.

چرا ما این زبالهٔ عاطفی را به جان می‌خریم؟ آیا جز به سبب معصومیت و سادگی ذاتی‌مان است؟ آیا از آن‌رو نیست که در کودکی هرچه به ما گفتند، از سر سادگی باور کردیم؟ آیا هنوز هم به همان سادگی، هر آنچه از بیرون به ما القا می‌شود را می‌پذیریم؟ وقتی عمیق به درون خویش می‌نگریم، نمی‌بینیم که همین معصومیت درونی ماست که ما را وادار به پذیرش نقش موجود گناهکار کرده است؟ ما خود را بی‌دفاع و معصوم دیدیم و همچون رایانه‌ای، برنامه‌ریزی‌های بیرونی را در ساختار عصبی خود ذخیره کردیم.

آگاهی به این حقیقت، بیداری است. بسیار شنیده‌ایم از سمینارها و دوره‌های چندروزه برای بیداری ضمیر. اما حقیقت آن است که اکثر این برنامه‌ها بر یک اصل بنیادین استوارند: مراقب باش چه باوری را هر روز به درون خود راه می‌دهی. ما اغلب گمان می‌کنیم باورهای بیرونی صرفاً اعتقادات مذهبی یا مکاتب فکری هستند، اما مهم‌ترین باورها، باورهایی‌اند که دربارهٔ خودمان داریم: من زیبا نیستم، من دست‌وپاچلفتی‌ام، من باهوش نیستم، من تنبلم، من اهمال‌کارم، من دوست‌داشتنی نیستم، من باارزش نیستم…

این باورها چگونه شکل می‌گیرند؟ تصویر ما از خویشتن، آینه‌ای است از تصویری که دیگران از ما به ما نشان می‌دهند: تصویری که مادر از فرزندش دارد، معشوق از معشوق، دشمن از دشمن، دوست از دوست. اما آیا این تصاویر واقعی‌اند یا صرفاً تفسیر و تعبیر ذهنی دیگران؟ آیا ما در جهانی توهمی زندگی نمی‌کنیم و همه‌چیز را واقعیت می‌پنداریم؟

اگر هیچ‌یک از این برچسب‌ها را به خود نسبت ندهیم، پس چه را نسبت دهیم؟ در جهانی دوقطبی، کنار گذاشتن برچسب‌های منفی به معنای چسباندن برچسب‌های مثبت نیست؛ زیرا از دست دادن برچسب‌های مثبت دوباره ما را به دام گناه می‌اندازد. بزرگ‌ترین شهامت انسان، شهامت «تحلیل‌نکردن مداوم خود» است. خود کوچک‌تر ما عاشق داشتن نام، صفت و لقب است؛ این‌گونه احساس امنیت می‌کند، اما دقیقاً در دام همین نام‌ها گرفتار می‌شود.

شهامت آن است که خود را با برچسب و لقب و صفت بمباران نکنیم؛ نیازی نداشته باشیم مدام به دیگران اعلام کنیم «من این‌گونه‌ام» یا «من را این‌گونه ببینید». وقتی این شهامت در ما پدیدار شود، ریشهٔ احساس گناه خشکیده می‌شود؛ زیرا ریشهٔ «اشتباه بودن» از بین می‌رود.

همهٔ این مفاهیم در بستر قطبیت معنا می‌یابند. اگر خود را «انسان درست‌کار» بدانم، هر رفتار نادرست، احساس گناه می‌آورد. اما اگر همه‌چیز را صرفاً تجربه ببینم، احساس من نسبت به همان رفتار تغییر می‌کند. خرد تولتک‌ها می‌گوید: یک بار برای همیشه مفهوم عدالت را در درون خود بازبینی کنیم. آیا عادلانه است که برای یک اشتباه، سال‌ها خود را سرزنش کنیم؟

بسیاری از احساسات سرکوب‌شده بر دوش همین احساس گناه سوارند. ما به این جهان آمده‌ایم تا در اقیانوس قطبیت و زمان، تجربه کنیم و بیاموزیم؛ و لازمهٔ یادگیری، اشتباه کردن و جبران کردن است.

برای تشخیص احساس گناه در خود، به این پرسش‌ها توجه کنید:

در چه حوزه‌هایی میل به پنهان‌کاری دارم؟

از چه چیزهایی احساس گناه می‌کنم (از خشم، ترس، غرور، حسادت…)؟

دیگران را برای چه چیزهایی سرزنش می‌کنم و نمی‌بخشم؟

آیا آماده‌ام خود و دیگران را ببخشم و امکان خطا را برای موجودی که برای تجربه کردن آمده، بپذیرم؟

فرض کنید هیچ عملی ذاتاً خوب یا بد نیست؛ فقط با تجربه (حتی چندباره) متوجه می‌شویم که این انتخاب ما نیست.

گاهی حتی نسبت به خودِ احساس گناه، احساس گناه می‌کنیم؛ یعنی از شرمنده بودن، شرمنده می‌شویم. این پدیده در افرادی که سال‌ها روی خودشناسی کار کرده‌اند شایع است. دکتر هاکینز می‌گوید: هدف شناخت احساسات، جدی‌تر گرفتن آن‌ها نیست، بلکه جدی نگرفتن آن‌هاست. جدی گرفتن با بی‌توجهی متفاوت است. سرکوب و فرار، به معنای جدی گرفتن بیش از حد است.

خودشناسی به این معنا نیست که دیگر هیچ‌گاه گناه یا شرم را تجربه نکنیم؛ بلکه به این معناست که می‌دانیم این احساسات، خروجی طبیعی بخش محدود و بقای‌محور مغزند؛ بخشی که صرفاً می‌خواهد از تکرار اشتباهات گذشته جلوگیری کند.

یکی از راه‌های ارزشمند برای رهایی، مرور کسانی است که نبخشیده‌ایم. از خود بپرسید: دقیقاً چه کرده‌اند؟ آنگاه شاید ریشهٔ بخشی از گناه و شرم خودمان را بیابیم. مدارهای عصبی ظرفیت محدودی برای نگه‌داری این تنش دارند؛ بنابراین آن را به بیرون فرافکنی می‌کنیم و دیگری را سرزنش می‌کنیم تا مغز از فشار بیش از حد در امان بماند.

احساس شرم و گناه با تابوهای فرهنگی نیز پیوند عمیقی دارد. رفتاری که در یک فرهنگ ناپسند شمرده می‌شود، در فرهنگ دیگر کاملاً عادی است. ما در جهانی نسبی زندگی می‌کنیم و حجم عظیمی از احساسات ما، محصول همین نسبیت‌هاست.

نکات پایانی:

احساس گناه، پایه و اساس همهٔ احساسات زیر سطح ۲۰۰ است.

همهٔ ما این احساس را داریم، حتی اگر در لحظه انکار کنیم؛ در عمق ترس‌ها، خشم‌ها و نفرت‌هایمان، ریشه‌ای از گناه نهفته است.

ریشهٔ گناه، معصومیت و بی‌گناهی حقیقی ماست. ما گناهکار نیستیم؛ فقط تجربه کردیم.

احساس گناه، ریشهٔ بسیاری از جنایات تاریخی بوده؛ زیرا انسان را از موجودی معصوم که با اشتباه کردن می‌آموزد، به موجودی بد، کثیف و خبیث تبدیل می‌کند.

برای رهایی، یک کار اساسی لازم است: آیا آماده‌ام تمام برچسب‌های نسبی (خوب، بد، درست، غلط، زیبا، زشت) را از جهان بیرون و درون خود بکنم و با نگاهی خالص و ناب به همهٔ پدیده‌ها بنگرم؟

این آغاز رهایی از زندان است.

چشم‌ها را باید شست، جور دیگر باید دید

واژه‌ها را باید شست

واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد

زندگی، تر شدن پی‌درپی

زندگی، آب‌تنی کردن در حوضچهٔ اکنون است.

۰
از ۵
۰ مشارکت کننده

جستجو در مقالات

رمز عبورتان را فراموش کرده‌اید؟

ثبت کلمه عبور خود را فراموش کرده‌اید؟ لطفا شماره همراه یا آدرس ایمیل خودتان را وارد کنید. شما به زودی یک ایمیل یا اس ام اس برای ایجاد کلمه عبور جدید، دریافت خواهید کرد.

بازگشت به بخش ورود

کد دریافتی را وارد نمایید.

بازگشت به بخش ورود

تغییر کلمه عبور

تغییر کلمه عبور

حساب کاربری من

سفارشات

مشاهده سفارش

سبد خرید