زمان و قطبیت، دو زندانبان زندگی

در این اپیزود در مورد عامل اساسی گفتگو خواهیم کرد که باعث میشوند که عملکرد مغز انسان و در نتیجه عملکرد کلی اش در زندگی محدود شود و غالبا در رده آگاهی زیر 200 به سر ببرد.

این دو عامل بسیار جالب، ملموس و قابل درک " زمان" و "قطبیت" هستند.

این دو عامل باعث میشوند که انسان در محدوده خاصی مانند یک زندان بماند. مثل انسانی که در زندان به دنیا آمده و د ر زندان زند گی کرده است. بیرون از زندان جهان د یگری است و او شاید چیزهایی در موردش از زبان عرفا و روشن ضمیران شنیده باشد اما درکی از آن ندارد چرا که تجربه اش نکرده است. در این زندان تنها نیروی force وجود دارد.

برای بررسی عامل زمان و اینکه مغز ما چطور زمان را درک میکند به سراغ کتاب سیر زمان نوشته فیزیکدان ایتالیایی کارلو روولی میرویم. به خاطر علاقه زیادم به مفهوم زمان کتابهای فیزیک بسیاری را در این باره خوانده ام و این کتاب به نظرم کتاب کاملی است. کارلو روولی یک فیزیکدان معاصر و در قید حیات ایتالیایی است که بنیانگزار تئوری گرانش کوانتومی حلقه است. در فصل اول رادیو فرکتال در مورد گرانش  تاثیر آن روی مفهوم زمان صحبت کردیم و گفتیم که چطور انیشتن با تئوری نسبیت ثابت کرد که زمان یک پدیده ثابت و خطی نیست  و وابسته به گرانش است. شاید برای همین کارلو روولی در کتاب سیر زمان انقدر دقیق و زیبا مفهوم زمان را شرح میدهد. مهمترین فاکتوری که زمان به آن وابسته است گرانش است. زمان در سیاره زمین و سیاره مریخ به دلیل تفاوت میزان گرانش در این دو سیاره متفاوت است. هرچقدر گرانش بیشتر باشد زمان کندتر میگذرد. فاکتور دیگری که زمان به آن وابسته است حرکت در فضاست. در تئوری نسبیت انیشتن اینطور ثابت کرد که زمان برای کسی که ساکن است و کسی که با سرعت بالایی در حرکت است یکسان نیست. اینجا خیلی وارد بحث تخصصی فیزیکی زمان نمیشویم و میخواهیم از قدرت درک انسانی خود برای درک زمان استفاده کنیم. زمانی که ما از مفهوم زمان اسم میبریم اولین چیزی که با آن به خاطرمان می آید ساعت است. برای انسان مدرن زمان و ساعت به هم گره خورده است. حال بیایید دنیایی را تصور کنیم که ساعت در آن اختراع نشده است. زمانی که ساعت اختراع نشده بود انسانها از چه چیزی برای به کارگیری زمان استفاده میکردند؟ کارلو روولی در بخشی ازی این کتاب به این سوال پاسخ میدهد. پاسخ سوال بسیار ساده است: تغییرات محیط. تغییرات فصول، تغییر نور از شب به روز و روز به شب. تغییر آب و هوا. تغییرمقدار آب رودخانه و برف روی کوه ها. جالب اینجاست که تغییرات کوچک از اینها هم مهمتر است. مثلا حرکت من از طرف اتاق به آن طرف اتاق. حرکت یک پرنده در آسمان. یک لحظه تصور کنید یک جا بنشینید و هیچ چیز در اطراف شما تغییر نکند. ساعت هم که اختراع نشده است. در چنین حالتی شما چطور متوجه گذر زمان میشوید؟ شاید اصلا متوجه آن نشوید! درک ما از زمان به خاطر آنتروپی است. و آنتروپی یعنی تغییرات در نظم موجود. تغییرات در نظم موجود منجر به "اتفاق" میشود. زمانی که نظم موجود به هم میخورد ما میگوییم اتفاقی رخ داده یا پدیدار شده است. اینجا موضوع دیگری هم مطرح میشود و آن "حافظه" است.

فرض کنید که یک ماشین از حالت ساکن شروع به حرکت میکند. نظم وجود ماشین در مکان بهم میخورد و نظم جدیدی پدیدار میشود. حال اگر حافظه ای وجود نداشته باشد تا یادش بیاید که ماشین بدون حرکت در جایی دیگر بوده رخدادی درک نمیشود که بخواهد زمان درک بشود. پس زمان وابسته است به ادراک ما از تغییرات و این تغییرات وابسته هستند به وجود حافظه برای درک این تغییرات. حتی درک ما از خودمانبه عنوان یک موجود مستقل و مجزا از دیگران هم برمیگردد به زمان و حافظه. کسی که من از خودم به عنوان نعنا مشایخی میشناسم به تمام عناوین و تفاسیری برمیگردد که در حافظه ام از نعنا مشایخی دارم. که آن هم از مدارهای ذهنی ای می آید که برای ارتباط با همراهانمان ساخته ایم. اولین تصویری که من از خود به عنوان یک کودک دارم کودکی است که مادرم در حال تماشای اوست. تصور ما از خودمان عمدتا تصاویری هستند که دوستان و آشنایان و معشوق ها و دشمنانمان از ما داشته اند. کارلو روولی جملات زیبایی برای بیان این ارتباط دارد. او میگوید: حافظه است که برایندهای پراکنده در زمان را که ما را میسازند به هم جوش میدهد. به این ترتیب ما در زمان وجود داریم. برای همین من همانی هستم که دیروز بودم. برای شناخت خود باید در زمان تامل کنیم و برای شناخت زمان در خود. 

دین بنومانو یک عصب شناس آمریکایی است که کتابی دارد به نام "مغز شما یک ماشین زمان است". در این کتاب نحوه تعامل مغز را با زمان بررسی میکند و بین گذشته و حال و آینده پلهایی میزند. او میگوید مغز عمدتا ساز و کاریست برای جمع آوری خاطرات گذشته تا پیوسته بتواند از آنها برای پیش بینی آینده استفاده کند. این اتفاق در طیف وسیعی از بازه های زمانی می افتد. از مت زمان کم تا زیاد. مثلا اگر کسی چیزی را برایمان پرتاب کند دست ما ماهرانه به جایی میرود که آن شیء قرار است چند لحظه بعد آنجا باشد. مغز ما با استفاده از آثار گذشته موقعیت چیزی که به سمت ما پرتاب میشود را پیش بینی میکند. در مقیاس بزرگتر ما دانه میکاریم تا ذرت درو کنیم. سرمایه گذاری میکنیم تا سود کنیم. چون امکان پیش بینی چیزی در آینده به وضوح شانس ما را برای بقا در آینده بالا میبرد. این مکانیزمی است که انسان در سیر تکامل به آن رسیده است. یعنی از اطلاعات گذشته استفاده میکند برای پیش بینی آینده. به عبارتی قسمتی از مغز ما جوری تکامل یافته تا چیزی را ادراک کند که زمان حال نیست. بلکه ساختاری برای استفاده از اطلاعات گذشته حافظه ماست. یک تناقض بزرگ مو به تن انسان راست میکند و آن اینست که جسم ما در زمان حال است ولی مغز ما در گذشته و آینده است و از زمان حال فرار میکند. درحالیکه عمر نه در واقعیت بلکه در ذهن وجود دارد. قسمت بغرنج ماجرا اینجاست که ما تنها اطلاعات و عناوین را ذخیره نمیکنیم بلکه در مغز ما غده ای است به نام غده آمیگدال که حافظه هیجانات ماست. یعنی اگر یک اتفاق یک احساسی را در من به وجود بیاورد تمام اطلاعات با احساس متناظرش در مغز ذخیره میشود.ما با گریز از لحظه حال و با پناه بردن به گذشته و آینده در زندان این اطلاعات گیر می افتیم و بعد با سرکوب کردن و مهار کردن و فرار کردن از احساسات در یک چرخه انباشت احساسات میمانیم و تمام عمر در محدوده force به سر میبریم و حقیقت انسان بودن خود را تجربه نمیکنیم. در زندان به دنیا می آییم و در زندان از دنیا میرویم.

عامل دوم قطبیت و دوگانگی است.

قطبیت به معنای تضاد و تقابل دو مفهوم است. شب و روز. سیاه و سفید. درست و غلط. زشت و زیبا. راست و چپ. بالا و پایین. اگر به اطرافمان نگاه کنیم میبینیم که شناخت ما از دنیا روی ساختار قطبیت و دوگانگی بنا شده. ما هر چیز را بسته به تفاوتش نسبت به قطب مخالفش میشناسیم. اگر چیزی برای من بالاست برای کس دیگری میتواند پایین باشد. شناخت ما از همه چیزنسبت به قطب مخالفش است که این هم ساز و کاریست در مغز که برای بقا تکامل یافته است. برای مغز انسان ناشناخته ترسناک است برای همین با راهکارهای مختلفی ناشناخته را تبدیل به شناخته میکند. ابزارهای انسان دسته بندی و برچسب زدن است. مغز هر ناشناخته ای را با دسته بندی و نامگذاری در کمترین زمان به شناخته تبدیل میکند. مغز از اینکه نداند چی درست اس و چی غلط میترسد. ریشه ی این دسته بندی در ترس است. ترس از ناشناخته. احساساتی هم که ما سرکوب میکنیم برچسب غلط و بد دارند و به همین دلیل آنها را سرکوب میکنیم. 

در کتاب تائوتچینگ لائوتسه با عبارات بسیار زیبایی این قطبیت را توصیف میکند:

"وقتی مردم برخی چیزها را زیبا میدانند چیزهای دیگر زشت میشوند

وقتی مردم برخی چیزها را خوب میدانند چیزهای دیگر بد میشوند

بودن و نبودن یکدیگر را می آفرینند

سخت و ساده یکدیگر را پشتیبانند

بلند و کوتاه یکدیگر را تعریف میکنند

پستی و بلندی به یکدیگر وابسته اند

قبل و بعد دنبال هم می آیند"

 

ما انسانها از مرگ میترسیم و قسمتی ازمغز ما برای گریز از مرگ طراحی شده است. اینمغز مثل پرتوی نور خورشید که خود را جدا از خورشید میبیند از تنهایی و جدایی و نیستی میترسد و برای همین ساز و کاری را طراحی کرده است برای مقابله با این ترس و این ساز و کار بر پایه  دو عامل مهم هستند: زمان و دوگانگی.

ما از زمان حال میترسیم و گریزانیم. ما میترسیم از فکر نکردن و تولید نکردن اندیشه. ما میترسیم از پیش بینی نکردن آینده. میترسیم ازینکه چیزی بی نام و بی دسته بندی باشد و این ترس، ترس از مرگ است و این ترس واهی حقیقت انسان بودن را از ما گرفته است. رها شدن از بردگی این دو ابزار ما را از ربات به انسان تبدیل میکند. استفاده از زمان وقتی که لازم است و استفاده از کلمه و اسم وقتی که لازم است و نه برای همه چیز و همه وقت. این به ما حقیقت انسان بودن را میدهد.

ما برای زندگی روزمره به زمان نیاز داریم. حتی برای لذت بردن هم. یک قطعه موسیقی در زمان زیباست. ما از ارتباط میان نت قبل و نت فعلی و نت بعدی لذت میبریم. تک تک این نت ها که به تنهایی لذت بخش نیستند. ما از این جریان موزون صدا در زمان لذت میبریم.

وقتی یاد میگیریم که از زمان درست استفاده کنیم و برده زمان نشویم ما با جهانی روبرو میشویم که بیرون از زندان است. وقتی به هرچیز اجازه ی بودن بدهیم و در لحظه ی حال حضور داشته باشیم و با برچسبهای  بد و نامطلوب سرکوبشان نکنیم زندگی دیگر یک ماراتن نیست. زندگی یک سفر سراسر تجربه است. تجربه هایی بی نام و اصیل.

تا اپیزود بعدی به این سوال فکر کنیم که اگر برچسب زدن به همه چیز عامل بودن ما در زندان است، اگر برچسب درست و غلط را برداریم با چه معیاری راه را از بیراهه تشخیص دهیم؟

این اپیزود را اینجا بشنوید

۵
از ۵
۳ مشارکت کننده

جستجو در مقالات

دیگر نوشته‌ها

رمز عبورتان را فراموش کرده‌اید؟

ثبت کلمه عبور خود را فراموش کرده‌اید؟ لطفا شماره همراه یا آدرس ایمیل خودتان را وارد کنید. شما به زودی یک ایمیل یا اس ام اس برای ایجاد کلمه عبور جدید، دریافت خواهید کرد.

بازگشت به بخش ورود

کد دریافتی را وارد نمایید.

بازگشت به بخش ورود

تغییر کلمه عبور

تغییر کلمه عبور

حساب کاربری من

سفارشات

مشاهده سفارش

سبد خرید